مکاتبات با مخلوق بر سر کامنت خصوصی که در وبلاگ ملکوت منتشر شد
کامنت در وبلاگ ملکوت
نویسنده: امين جمعه 8 دیماه 1385 | ساعت4:46
داريوش عزيز، به عنوان کسی که درگير بحثهای مکاتبهای فرسايشی با مخلوق بوده، به شما اطمينان میدهم که اين نوشتهاش خيلی آرام و بدون عصبيت است! حالا بعد از اين پاسخ منتظر نوشتههای عصبیاش هم باشيد.
اشکال متن -بر خلاف مکالمه- اين است که لحناش مشخص نيست و گاهی ما در ذهن خودمان بهش لحن میدهيم.
بنابراين شايد بد نباشد که يک بار ديگر نوشتهاش را با لحن خيلی آرام و حتی مهربان بخوانيد، بلکه نظرتان عوض شد. به هر حال من اگر داور بیطرف باشم (که نيستم!) رأیام اين است که نقدش شايد تماماً منصفانه نباشد، اما مغتنم است و شايد بهتر از پاسخهای آقای کلانتری هم باشد.
فقط من گاهی در حکمت آغاز اين بحث میمانم!
اين کامنت هم تا حدود زيادی شخصی است و برای شخص شما.
***
امين عزيز،
ممنونام بابت نکتهای که ذکر کردهای. اتفاقاً چند ساعتی است دارم فکر میکنم اين واکنشها دست بر قضا بسيار ميمون و مبارک است. و با اين هم موافقم که از برخی از پاسخهای آقای کلانتری هم بهتر است! به هر حال، آدم تکلیفاش روشن است با چه نقدی رو به روست (نقدی که به سادگی هر نشانی از دينباوری را به آخوند بودن نسبت میدهد انگار خارج از آخوندها دينی وجود ندارد و انگار آخوندها مظهر شر و فساد و ظلم و استبداد هستند!). من متوجه هستم از چه زاويهای میتوان به نقدِ من نقد وارد کرد، اما قطعاً راه و ادباش اين نيست. کاش در يکی از اين بحثها، آدم فرهيخته و مقامشناسی مثل نيکفر چيزکی مینوشت تا تفاوت ادبيات، لحن و شيوهی نقد را میديديم.
Daryoush Mohammad Poor | Fri, Dec 29, 2006 at 9:24 PM |
To: Amin |
داريوش
Amin A | Fri, Dec 29, 2006 at 11:46 PM |
To: Daryoush Mohammad Poor |
نوشتهی مخلوق در پاسخ به کامنت در وبلاگ ملکوت
وبلاگستان مثل جشنهایِ هالوین می ماند که همه در آن با ماسک ظاهر می شوند و تو تنها وقتی که با آنها بنحوی در رابطه قرار می گیری و نسبت برقرار می سازی، می توانی کمابیش چهره ی پشتِ این ماسک را حدس بزنی.
وقتی می بینی که دوست ای چنین غیرمنصفانه داستانِ مکاتباتِ میانِ تو و خودش را روایت می کند و با سهل انگاریِ تمام این پیام خصوصی را کامنت می گذارد و خوشبختانه یا متاسفانه صاحبِ وبلاگ نیز آنرا منتشر می سازد، علاوه بر آنکه از اینهمه دورویی متحیر می مانی، نسبت به ذکاوتِ این دوست نیز دچار تردید می گردی.
وقتی او در آخرین نامه اش تشکر فراوان می کند از روشن شدنِ بسیاری ابهامات بوسیله ی توضیحاتِ تو و در کامنت اش برایِ طرفِ بحث ات، آن نامه نگاریها را "فرسایشی" می خواند، چه حس ای پیدا می کنی؟
مضافاً که به یاد می آوری اصرار و ابرام او بر ادامه ی بحث بسی بیشتر از خودِ تو بوده است.
اگر شخص ثالث ای آن نامه ها را ببیند قضاوت خواهد کرد که چه کسی در میانه ی آن، زودرنجی و عصبیت از خود نشان داد.
این دو جمله را با هم قیاس کنید و ببینید که می توان دو زیست بود و هیچ مشکلی هم از این بابت نداشت. اولی جملاتی از آخرین نامه ی این دوست است و دومی جملاتی از کامنتِ او برایِ طرفِ بحثِ من:
"مخلوق جان! خيلی اشتباهات برايم روشن شد. از پاسخ روشنگر شما بسيار ممنونم... آرزوی توفيق و سلامت و سعادت برای شما دارم و باز از روشنگریِ شما برای رفع بدفهمی من بسيار ممنونم!"
"داريوش عزيز، به عنوان کسی که درگير بحثهای مکاتبهای فرسايشی با مخلوق بوده، به شما اطمينان میدهم که اين نوشتهاش خيلی آرام و بدون عصبيت است! حالا بعد از اين پاسخ منتظر نوشتههای عصبیاش هم باشيد."
Labels: Ankabut
Amin A | Tue, Jan 2, 2007 at 8:48 PM |
To: "Creature (Makhloogh)" |
مخلوق عزيز
کامنتی که برای داريوش گذاشته ام با توجه به لحن عصبی او بوده برای آرام کردن اش. متأسف ام که بين شما دو تا آدم عصبی بيخودی خودم را گرفتار کردم که گاهی تعجب می کنم چرا اين قدر کم تلاش برای فهم ديگری به خرج می دهيد؟ چرا اين قدر سريع قضاوت می کنيد؟ (منظورم هم توست و هم داريوش با آن نقدهايش، حالا همين را هم می خواهی بفرستم برای داريوش؟ برايم ديگر مهم نيست) آخر دوست عزيز، ايميل های من و شما اگر بدفهمی های بسياری را برطرف کرده باشد، چه ربطی به اين دارد که فرسايشی نباشد؟ لااقل اش اين است بدفهمی مرا که فرسايش داده. قطعاً خيلی از بدفهمی های تو را هم فرسايش داده که به دليل غرور و تعصبی که داری حاضر به اعتراف اش هرگز نبوده ای، بدفهمی های فاحش و مشخصی که در همان نامه ها بهش اشاره کرده ام و تو فقط «تلويحاً» و گويا «از سر بزرگواری» قبول کردی آن هم چون من «بد گفته بودم».
قطعاً آن ايميلها فرسايشی بوده. و قطعاً اولين کسی که به خاطر عمومی فرض کردن آن ايميل ها بايد سرزنش شود تو هستی که آن ها را برای محمد فرستاده ای. گاهی از پررويی تو در حق به جانب بودن تعجب می کنم. لااقل در اين پستی که در مورد هالووين نوشته ای تغيير لباس های خودت را هم يادآوری می کردی، و مظلوم نمايی و صداقت نمايی نمی کردی.
هيچ تناقضی بين آن دو پاراگرافی که نقل کرده ای از من، يکی در نامه ی خصوصی و دومی در کامنت خصوصی که داريوش منتشر کرده، وجود ندارد.
اين که از نوشته ی تو دفاع کرده ام و گفته ام بدون عصبيت است بد بوده؟ اين که گفته ام داريوش با پاسخ عصبی اش بايد منتظر پاسخ عصبی تو باشد بد بوده؟
نمی دانم واقعاً برای چه اين قدر با کسانی که (راست يا دروغ) دوست می نامی نامهربان هستی. آن از منتشر کردن نامه های خصوصی و اين هم از «دوزيست» خطاب کردن من. به هر صورت، بسيار غيردوستانه و حتی نامنصفانه در مورد من قضاوت کرده ای. توجه کن که در کامنتی که کاملاً خصوصی بوده کوچک ترين حرف زشتی نسبت به تو نيست (بله نقدت را کاملاً منصفانه ندانسته ام) و حتی تحسين هم هست. واقعاً متأسف ام که مستقيم به من توهين می کنی و مرا دوزيست می نامی.
امين
Amin A | Tue, Jan 2, 2007 at 9:05 PM |
To: "Creature (Makhloogh)" |
می دانم روش شما چنين نيست! روش شما احتمالاً اين بود که بدون اجازه اين ها را منتشر کنيد. به هر حال من با افراد بسياری مکاتبه های طولانی و «فرسايشی» داشته ام که باعث رفع بدفهمی های بسياری در من شده (و بعضی مواقع آدمهای مقابل هم قبول کرده اند که بعضی چيزها را، لااقل ادعاهای بی ارزش من را، بهتر فهميده اند) به هر صورت، چون عناوين نامه های اخير عنوان «تاپ-سيکرت» به روی خود داشته و در همان حال به دست بسياری از دوستان شما رسيده (احتمالاً، به ضميمه ی طعن و متلک هايی که اکنون از شما بسيار محتمل می نمايد) شايد رفتار انتقام جويانه اين بود که بدون اجازه ی شما اين کار را انجام دهم (و به ذهنم هم رسيد که چنين کنم، چون حقيقتاً آن چه نوشته ايد جز آزرده کردن و برانگيختن حس انتقام جويی هيچ کارکردی نداشته) ولی چون انتقام جويی را بر خلاف شما اخلاقی نمی دانم، منتظر پاسخ مساعد شما می مانم
Amin A | Tue, Jan 2, 2007 at 9:30 PM |
To: Daryoush Mohammad Poor |
ايميل زير که به مخلوق به مناسبت اين نوشته اش فرستاده شده را برای شما می فرستم به دليل اين که در قسمتی از آن تعبير شايد تندی نسبت به شما داشته باشد و ديگر دوست دارم اين بازی را رو بازی کنم. نکته اين جاست که خودتان هم اشاره کرده ايد که گاهی از سر عجله و عصبيت می نويسيد و فرصت کافی برای انديشيدن و آرام کردن و به تعبير آقای جامی «سرد کردن زبان» نمی گذاريد. دوستی و لذتی که من از اکثر نوشته های وبلاگ شما می برم به جای خود، کلاً نقدهای شما را نمی پسندم، اين اعتراف صريح را بگذاريد به حساب اعتراف ششم به جا مانده از يلدا.
واقعاً از برخورد مخلوق آزرده ام و اگر اجازه بدهد صورت کامل مکاتبات مان را منتشر خواهم کرد. اميدوارم اگر در اين نامه تعبير تندی نسبت به خود می بينيد بر من ببخشاييد و به حساب آزردگی از نسبت «دوزيستی» (يا همان نفاق به تعبير خودمان) که مخلوق به من داده بگذاريد که بسيار بر من گران آمده.
غرض از اين ايميل فقط آگاهاندن شما بود، لطفاً در پاسخ نهايی و منطقی خود به مخلوق و کلانتری اين ملاحظات احساسی را در نظر نگيريد و مؤکدا خواهش می کنم درباره ی اين موضوع خاص پستی ننويسيد.
اتفاقاً از شما متشکرم که دست قضا از آستين تان بيرون آمد و کامنت خصوصی مرا منتشر کرديد تا برايم روشن شود که بايد روش «راديکال آنستی» را در پيش بگيرم.
ارادتمند
امين
Daryoush Mohammad Poor | Tue, Jan 2, 2007 at 10:13 PM |
To: Amin A |
Creature (Makhloogh) | Tue, Jan 2, 2007 at 10:57 PM |
To: Amin A |
Amin A | Wed, Jan 3, 2007 at 8:02 AM |
To: "Creature (Makhloogh)" |
نخست. چون چيزهايی که در نامه های خصوصی در مورد افراد گفته ايد با چيزهايی که علناً می گوييد لزوماً تطبيق نمی کنند، لطف می کنيد و اعتراف می کنيد که خودتان نيز مانند من دوزيست هستيد. اين اعتراف را مکتوب می فرماييد در همان جا که اين نسبت را به من داده ايد.
دوم. صريحاً نسبت دوزيست که به من داده ايد را پس گرفته آن را سوء تفاهم می ناميد. چون فرسايشی بودن بحث هيچ تنافری با اين که من از شما چيزی ياد گرفته باشم و سوءتفاهمهايم برطرف شده باشد نداشته. اگر غرورتان اجازه داد عذرخواهی هم می کنيد ولی روی اين اصراری ندارم.
سوم. من نامه ها را منتشر می کنم. شما هم می توانيد تکذيب کنيد.
به نظرم نمی رسد حالت چهارمی وجود داشته باشد.
امين
Creature (Makhloogh) | Wed, Jan 3, 2007 at 3:37 PM |
To: "Amin (Ankabut)" |
من هیچیک را انتخاب نمی کنم و تاکید می کنم که راضی به انتشار ِ نامه ها نیستم
رفتارتان بسیار جالب و در عین ِ حال شباهت ِ تام به حق السکوت بگیران دارد
اما جهتِ اطلاع ِ حضرتعالی عرض می کنم که من انتقادهای خود به دوستان ام را علناً هم گفته ام و خواب و خیال ای که از این جهت برای خود بافته اید، ثمری برایتان در پی نخواهد داشت
پس "فرسایشی" بودن ِ یک نامه نگاری یعنی اینکه ذهن ِ شما نسبت به اشتباهاتتان فرسایش یافته، بله؟
یعنی فرسایشی خواندن ِ نامه معادل ِ تفاهمی خواندن ِ آن است... نه؟
و "عصبی" خواندن ِ مخلوق نیز بمعنی ِ آن است که داریوش عصبی رفتار کرده و شما خواسته اید او را آرام کنید... درست است؟
واقعاً از این توجیهات حال ِ خودتان به هم نمی خورد؟
راستی! چه تاکیدی بود که این کامنت خصوصی باشد و برای شخص ِ داریوش؟
حقیقتاً گمان می کنید طرف ِ مقابل تان بچه است یا اینکه خود را بچه پنداشته اید؟
من هنوز هم منتظر ِ عذرخواهی ِ حضرتعالی هستم بابت ِ این دورویی ِ رسوا و نسبت های ناروایی که در کامنت گیر ِ یکی از پرخواننده ترین وبلاگهای فارسی به من دادید.
یقیناً میزان ِ کسانی که کامنت ِ شما را در "ملکوت" خوانده اند، دهها برابر ِ خوانندگان ِ یادداشت ِ من است.
و با این حال با پررویی ِ تمام - که آنرا به من نسبت دادید - مدعی ِ عمومی کردن ِ نامه ها توسط ِ من بعنوان ِ شروع کننده ی این ماجرا می شوید
شما نامه ها را با روایت ِ واژگونه اش در وبلاگ ِ پرخواننده ی ملکوت عمومی کردید یا من که آنها را تنها برای سه نفر فرستادم؟
کمی از این روحیه ی حق به جانب و بچگانه ی خود فاصله بگیرید لطفاً
کار ِ شما بسیار نادرست و غیر اخلاقی بود و یادداشت ِ من هم واکنش ای بود نسبت به اجحاف ِ موذیانه ای که در حق ام مرتکب شدید.
راه ِ چهارم عذرخواهی ِ شما از من است... اگر علناً عذرخواهی کردید من هم از عبارت ِ "دو زیست" صرفاً بخاطر ِ لحن اش، عذرخواهی می کنم گرچه تاکید دارم این لقب برازنده ی شماست.
در ضمن! من چیزی را که گفته ام - در صورت ِ صحت ِ نقل - همچون شما با توجیهات ِ عنکبوتی و بشیوه ی قلب ِ معنا، تکذیب نخواهم کرد اما یقیناً خواهم گفت که از من اجازه خواستید و سپس علی رغم ِ رضایت ِ من این کار ِ غیر اخلاقی را انجام دادید.
جهت ِ اطلاع عرض می کنم که اگر چیزی از نامه نگاریهای میان ِ ما منتشر گردد، من نیز همین سری ِ اخیر ِ نامه نگاری ِ حاضر را منتشر خواهم کرد که دست بر قضا، دو زیست بودن ِ شما بطور مضاعف نه تنها برای من که برای دیگری هم مشخص خواهد شد
از این بازی ِ کاسبکارانه و کودکانه ی شما هم حقیقتاً دچار ِ تهوع شده ام
Amin A | Wed, Jan 3, 2007 at 8:24 PM |
To: "Creature (Makhloogh)" |
آن کامنت اگر خصوصی بوده تنها به دليل اين بوده که بی طاقتی و عصبی بودن واکنش های شما به خوبی در طول مکاتبات آشکار شده بود و الان هم به خوبی مشخص است. نمی خواستم دوباره درگير چنين نامه نگاری هايی شويم که در هر نامه اش از «تهوع» خود از اين يا آن گفتار من سخن بگوييد. با اين همه تهوع و ضعف در هاضمه به نظر می رسد که مشکل گوارشی جدی داريد.
قصد من از آشکار کردن نامه نگاری ها تنها نشان دادن واقعيت «فرسايشی» بودن آن ها بود و وقتی مخالفت کرديد متعجب شدم و دوباره آن ها را مرور کردم. ديدم در مورد دوست عزيز اين روزهايتان چه سخن های درشتی به قلم آورده ايد و آن وقت [متوجهِ] معنای دوزيستی شدم که ظاهراً وجه غالب تجربه ی زيستی شما در محيط خفقان مذهبی هم باشد.
به خوبی مشخص است که شما هم دوزيست هستيد وگرنه آن جملات به نظرتان تهديد يا حق السکوت گرفتن نمی آمد. علی رغم ادعاهايتان، مشخص است از علنی شدن سخنهای تلخی که در مورد دوست عزيز و رفيق شفيق تان در همان نامه ها نوشته ايد راضی نيستيد. و اين اگر دوزيستی نيست پس چيست؟
در ضمن، مضمون و علت نامه نگاری ها در کامنت من آشکار نشده، تنها گفته ام که با شما مکاتبه داشته ام. در حالی که بدون اجازه ی من نامه ها را به کسانی فرستاده ايد که (کاری ندارم به اين که رفيق نزديک شما هستند اما) شايد دوست نداشته ام آن ها را بخوانند.
به هر حال انسان سالم و معقولی که پيش از اين در پس عنوان مخلوق می ديدم گويا غايب است. ديگر از شما خواسته ای ندارم و برايم مشخص است که بی نهايت مغرور هستيد.
عذرخواهی تان فوق العاده احمقانه است. اگر نسبت دوزيستی را برازنده ی من می دانيد (که بسيار بيشتر و بهتر برازنده ی خودتان است) چطور از «لحن» آن عذر می خواهيد؟ و چرا نمی توانيد همين عذرخواهی ابلهانه و خودمتناقض را هم علنی بکنيد؟ مجال کامنت هم آنجا برای من نگذاشته ايد که لااقل از خودم دفاع کنم.
هيچ نگرانی از علنی کردن تمام اين نامه ها ندارم و حتی شما را تشويق می کنم حتماً اين کار را انجام دهيد. با اين حال نامه نگاری های اخيرمان را آشکار نمی کنم. چون به خوبی ضعف و دست و پا زدن تان را برای جلوگيری از آشکار شدن دوزيستی تان را در اين پاسخ ديدم و همين برايم کاملاً اقناع کننده بود - بسيار بيشتر از عذرخواهی شما.
امين
Creature (Makhloogh) | Thu, Jan 4, 2007 at 6:29 AM |
To: Amin A |
طعنه و کنایه هایتان که چنگی به دل نمی زند و از این هنر هم خوشبختانه بی بهره اید
بحث ِ ساحت ِ قدسی و سبحانی هم از ناراحتی ِ شما از این قضیه برخواسته است
من برخلاف ِ شما که از نسبت ِ دوزیست، بی نهایت شوکه شده اید و چینی ِ قداست ِ تان ترک برداشته، ساحت ِ قدسی ندارم. و باز هم برخلاف ِ شما که در وبلاگستان برخی به متانت می شناسندتان اما نمی دانند که در واقع از واکنش های عصبی و حتی زورگیری هم بهره مند هستید، رویکرد ام در خلوت و جلوت واحد است.
می توانستید در همان نامه ها بجای تشکر، بگویید که این نامه ها فرسایشی ست و واکنشهای شما عصبی. با اینحال به نامه ی دوم ِ خودتان در بحث ِ خرافه رجوع کنید تا عصبیت ِ ناگهانی را نظاره کنید و نیز به نامه ی آخرتان تا دوزیست بودن ِ خود را شهود بفرمایید.
اگر آن کامنت ِ رسوای شما توهین آمیز نیست و مستحق ِ عذرخواهی، به طریق ِ اولی یادداشت ِ من نیز مشمول ِ این حکم نخواهد بود. برای فهم ِ رابطه ی این دو بجای فشار به مغز ِ تان، بهتر است اندکی به وجدان ِ خویش رجوع کنید.
از خصوصیات ِ جالب ِ شما یکی همین است که توجیهات ِ محیرالعقول و سست ِ تان در مورد ِ عدم ِ تناقض ِ گفته هایتان در نامه ی آخر و کامنت، عیناً در باب ِ سایر ِ موضوعات و مسائل از جمله دین نیز قابل ِ مشاهده است. رویکرد در هر دو جا واحد است.
شما درهر آن مشغول ِ جعل ِ اصطلاح و قلب ِ معنی هستید.
در باب ِ علت ِ خصوصی بودن ِ کامنت خوشحال ام که آنچه می خواستم را گفتید و تنها کمی دقت کنید به تفاوت ِ رفتار ِ تان در وبلاگستان و در این نامه ها/کامنت های خصوصی تان که متاسفانه یا خوشبختانه یکی شان علنی گردید. بی تردید با این نامه نگاریها به دو چهره بودن ِ شما بیشتر یقین یافتم. در واقع مشکل نه از سوء ِ هاضمه ی من که از تهوع آور بودن ِ شماست.
من کوچکترین نگرانی بابت ِ علنی شدن ِ آن نامه ها نداشتم. اگر منتشر میشد دیگران هم می دیدند که چه کسی بی طاقتی و عصبیت از خود نشان داده یا بحث به چه سرانجامی رسیده است. در مورد ِ دوست ِ گرانقدرم آریا نیز من جز این نگفته بودم که نمی خواهم به سبب ِ دوستی با او درگیر ِ جدال شوم و هنوز در فهم ِ سخن ِ یکدیگر توفیق نیافته ایم که تنها توضیح ای بود بر جدال های کامنتی ام با حضرتعالی. آریا آنچنانکه شما طعن زده اید، دوست ِ عزیز ِ این روزهای من نیست بلکه من زمانی که سعید ِ درهمی - نسخه ی غیر ِ دو زیست ِ خود ِ شما - در کامنت های امید ِ میلانی هر روز یک کامنت پر از فحش و توهین نثار ِ مخلوق می کرد و من را - همچون دخوی گرامی - بسبب ِ ستایش هایم از آریا، به نوچگی ِ او متهم می نمود نیز آریا را دوست ِ عزیز ِ خود می دانستم. گویا برای شما هنوز حل نشده که کسی را به سبب ِ دانش ِ عمیق اش بزرگ بدارید و از او بیاموزید اما در عین ِ حال از ابهام ِ برخی واژگان ِ او یا گاه عدم ِ توفیق ِ دوطرفه در فهم ِ یکدیگر، سخن برانید. دو زیست بودن ای در کار نیست و مطلقاً این مورد را با کامنت ِ رسوای خود قیاس نکنید که مع الفارق است. در ضمن کسی می تواند در محیط ِ خفقان ِ مذهبی زندگی کند و دوزیست نباشد اما کسی هم مثل ِ شما در یک کشور ِ مدرن زندگی کند و دوزیست باشد. استدلالتان در این مورد شباهتِ تام دارد به نسخه ی دیگر ِ بازهم غیر ِ دوزیست ِ خودتان، بانو نانا. حال آنکه این ویژگیها بیشتر به شخصیت و روحیات ِ خود ِ افراد بستگی دارد تا محیطی که در آن زندگی می کنند.
شما با چند حکم ِ کلی تمام ِ مضمون ِ آن نامه را بنحوی عمومی واژگونه جلوه داده اید و با اینحال عدم ِ رضایت ِ من بدین عمل اصلاً برایتان مهم نیست و تنها این مهم است که شاید حضرت ِ شما از فرستادن ِ نامه ها به دو سه نفر خوششان نیاید. بهتر نیست که غرور و خودخواهی ِ خود را نیز در کنار ِ مغرور دیدن ِ مخلوق کمی لحاظ کنید؟
از این نامه نگاریها در کل ِ این چندماه البته من بیشتر شما را شناختم. علاوه بر سست ای ِ شناخت ِ شما از دین ِ مورد ِ التزام ِ تان بهمراه ِ ویژگی ِ توجیه تراشی و معناسازی، مشخص شد که عنکبوت ِ متین و معقول نزد ِ برخی اهالی ِ وبلاگستان، در نامه های خصوصی اش، عصبی هم می شود و حتی خوی تروریستی هم دارد و به موقع اش زورگیری هم می کند.
من با تمام ِ این توهین های شما اما حاضر بودم همین عذرخواهی ِ خودمتناقض و ابلهانه را انجام دهم صرفاً برای اینکه بتوانم شما را از این برج ِ عاج و غرور ِ کودکانه ی تان پایین بیاورم. ولی واقعیت آن است که همان دیشب که نامه را فرستادم از واکنش ِ شما در این نامه و عقب نشینی ِ از موضع ِ ضعف ِ تان مطمئن بودم.
عدم ِ رضایت ِ من از انتشار ِ نامه ها نیز صرفاً تست ای بود برای سنجش ِ میزان ِ پایبندی ِ شما به ژست های اخلاقی تان. اگر به واقع هیچ نگرانی از علنی کردن ِ نامه ها ندارید من هم تشویق ِ تان می کنم که حتماً این کار را انجام دهید و هر دو این نامه ها را علنی کنیم. شما نامه های بحث از اسلام ستیزی و خرافه (دو سری نامه) را آشکار کنید و من هم این نامه نگاری ِ اخیر را. واقعیت آن است که این من نیستم که از آشکار شدن ِ دوزیستی ام در هراس ام بلکه این شما هستید که "داریوش ِ عزیز" نامیدتان در کامنت ها و "عصبی و نفهم" نامیدن اش در این نامه ها خوی دو زیست ِ تان را برای ایشان هم روشن خواهد نمود و با غروری چون نونهالان در سطور ِ آخر ِ نامه ی خود، دست و پا زده اید تا بگویید ماجرای انتشار ِ دوطرفه ی نامه ها و زورگیری ِ مضحک و چندش آور ِ شما منتفی ست. و همین هم به تمام و کمال برای من جهت ِ اثبات ِ دوزیست بودن ِ مضاعف ِ شما کافی ست. کسی چه می داند، شاید زمانی بالغ شوید و عذرخواهی هم بکنید.
مخلوق
Amin A | Thu, Jan 4, 2007 at 7:15 AM |
To: "Creature (Makhloogh)" |
در آن مکاتبات همان طور که گفتم رويکرد من پرهيز از داوری احساسی و تلاش برای ماندن در محدوده ی منطق بوده است. اين رويکرد مانع می شد که در مورد عصبی بودن پاسخ های شما يا فرسايشی بودن مکاتبات نظر خودم را اعلام کنم، صرفاً تلاش ام در برطرف کردن ابهام ها و پذيرفتن اشتباه خودم در برداشت ها بوده. گاهی در اين تلاش موفق نبوده ام. اما روش شما از ابتدا اين بوده که عملاً و علناً داوری احساسی خودتان را وارد بحث کنيد و آن را نوعی «صراحت و صداقت» دانسته و بی توجه به اثر مخرب آن بر روند منطقی بحث بر آن پافشاری کنيد، که طبيعی است روشی است تحريک آميز و ضعف من در ناديده گرفتن اين گونه داوری ها (ی اغلب نادرست) و گاهی طعنه ها و کنايه ها باعث وسوسه شدن ام به پاسخ گويی به آن ها می شد.
اگر گمان داريد انتشار اين مکاتبات به دليل دوستی من با داريوش بر من گران می آيد، بدانيد که بلافاصله همان دو ايميل اول مان را برای او فوروارد کردم که تندترين تعبيرها را نسبت به او داشت . ظاهراً برداشت او از اهانت مثل شما مغشوش نيست و ضعف هاضمه ی شما را ندارد که دائم به تهوع دچارتان کرده. اين صورت نامه ای است که به داريوش فرستاده ام و پاسخ او:
[کپی نامهی امين به داريوش و پاسخ او]
می بينيد که کار برای من تمام است و اگر می گويم هيچ نگرانی از انتشار اين مکاتبات ندارم و حتی شما را تشويق به اين کار می کنم، لاف زنی نيست.
فرموده ايد که « عدم ِ رضایت ِ من از انتشار ِ نامه ها نیز صرفاً تست ای بود برای سنجش ِ میزان ِ پایبندی ِ شما به ژست های اخلاقی تان. اگر به واقع هیچ نگرانی از علنی کردن ِ نامه ها ندارید من هم تشویق ِ تان می کنم که حتماً این کار را انجام دهید» از اين نوشتار شما برداشت می کنم که در نهايت و بعد از «تست کردن سنجش پايبندی من به ژست اخلاقی» ام به انتشار آن نامه ها رضايت داده ايد چون به واقع هيچ نگرانی از علنی کردن نه اين نامه ها و نه هيچ نامه ی ديگرم ندارم.
ممنون ام که در نهايت رضايت به انتشار مکاتبات داديد و اجازه ی استفاده ی عمومی از آن ها را برای شناخت بهتر دو موجود «عنکبوت» و «مخلوق» صادر فرموديد. به زودی وبلاگ جديدی را برای انتشار اين مکاتبات و نامه نگاری های ديگرم آغاز خواهم کرد و نامه هايی که شما بر انتشارشان رضايت داده ايد پست اول آن وبلاگ خواهند بود.
امين
Creature (Makhloogh) | Thu, Jan 4, 2007 at 7:45 AM |
To: Amin A |
تنها متعجب ام چگونه فرستادن ِ نامه ها را برای دیگران همچون من مرتکب می شوید اما با این تفاوت که رضایت ِ طرف ِ مقابل برای شما اصلاً اهمیتی ندارد. مثلاً شاید داریوش ِ ملکوت نخواهد من پاسخ اش را به شما بدانم. درست است؟
بهرحال در داوری ِ داریوش درباره ی مخلوق نشانی از انصاف نمی بینم.
و از آن جالبتر اینکه تنها نامه ی خود را می فرستید نه پاسخ ِ من را به نامه ی تان. یعنی بطور ِ کاملاً ناقص. چون شاید من بخواهم او پاسخ ام را بداند. درست است؟
لااقل من ولی اگر برای کسی چیزی فرستادم، کل ِ جریان بدون ِ نقص یا گزینش بوده است.
برداشت ِ من از توهین مغشوش نیست اما گویا شما مرزهای توهین را از طرف ِ خودتان بسیار محدود و از طرف ِ مخلوق بسیار وسیع در نظر گرفته اید.
ببین عنکبوت ِ عزیز!
من حقیقتاً این توجیهات ِ شما را در تمام ِ زندگی ام منحصر بفرد و بدیع می یابم
برای من نوشته اید که " پیشداوری در مورد ِعصبی بودن ِ پاسخ ِ مخلوق" ربطی به شخصیت ِ مخلوق ندارد و لذا توهین نیست.
من از شما می پرسم که اندکی از این جعل ها و توجیه ها دست نگه دارید و تنها به من بگویید که آیا اگر کسی شخصیتاً عصبی نباشد می تواند پاسخ اش عصبی باشد یا نه؟
من و شما بچه نیستیم و توقع این نیست که من جملاتی از شما بخوان ام که تنها حس ِ ترحم در من برانگیزد.
در مورد ِ رویکرد ِ من و خودتان در نامه نگاریها نیز بحثهای خود را در همانجا کرده ایم و من نیازی به تکرار ِ آن مطالب در اینجا نمی بینم.
وبلاگ ِ جدید هم مبارک است! خصوصاً با توجه به فیلتر شدن ِ آدرس ِ فعلی بنظرم این کار ضروری بود.
تنها لطف کنید انتشار ِ تمامی ِ نامه ها را به عهده بگیرید!
چون من در مخلوق چندان تمایل ای به انجام ِ این بازیهای عنکبوتی ِ شما ندارم
خصوصاً که طرح ِ این ماجرای انتشار را شما شروع کردید و اصرار ِ تان بر آن نیز بسیار زیاد است.
تنها امیدوارم انتشار ِ نامه ها همچون فرستادن ِ ناقص و گزینش ای ِ آنها به دیگران نباشد!
مخلوق
Amin A | Thu, Jan 4, 2007 at 11:37 AM |
To: "Creature (Makhloogh)" |
داريوش هم از ارسال آن نامه برای شما رضايت دارد نگران آن نباشيد! آن داوری را که به نظر شما منصفانه نيست در جاهای ديگر هم تکرار کرده که در نوشته های شما دوستان اسلام ستيز کينه می بيند. من درباره ی منصفانه بودن يا نبودن اين داوری سخنی ندارم، اما به وضوح در همه جا با مفيد بودن اين گونه داوری های احساسی در گفت و گو مخالفت کرده ام. چه در مکاتبات با شما، و چه در همان کامنت خصوصی، که اگر خشم تان مانع ديدن نمی شد می ديديد که نکته ی اصلی آن کامنت خصوصی اين نبوده که شما عصبی هستيد، نکته ی اصلی اش همين بوده که داريوش را از داوری احساسی و «لحن عصبانی و کينه ورزانه» دادن به نوشته ی شما بر حذر بدارم و از او بخواهم با حذف احساسات، آن را به طور منطقی بخواند. البته متأسفانه متن های شما از اين نظر متن های «خوش خوان»ی نيستند چون صراحت و صداقت را به شکل عيان کردن موضع احساسی خود، ولو به شکل يک کنايه ی آزاردهنده، مفيد می دانيد و نشان از هوشمندی و «هنرمندی». اين که از بی هنری من در فنون کنايه سخن گفته ايد که خود نشان از کمال هنرمندی و صاحب نظری تان در اين زمينه دارد.
در مورد آن چه «توجيه» ناميده ايد: به وضوح کسی که شخصاً عصبی نباشد می تواند از يک چيز خاص بسيار عصبانی شود و واکنش عصبی نشان دهد. اين جعل و توجيه نيست. شما می توانيد از آن چه «دو رويی روشنفکران دينی» می ناميد به شدت عصبانی شويد. بيفزاييد به آن که با لحن داريوش هم نوشته شده باشد و داوری احساسی هم در آن موجود باشد. اين تجربه ای است که از مکاتبه با شما به دست آمده است و داوری در مورد شخصيت شما نيست، بلکه دقيقاً به کانتکست و موضوع مورد بحث و نقد مربوط است.
البته آن چه شما دورويی روشنفکران دينی می ناميد به علت طبع بنيادگرايانه تان در تفسير دين و ترجيح به ستيز با دشمن ضعيف تر است. دشمن بنيادگرا شما را خوش تر می آيد و روشنفکر دينی را ذاتاً «منافق» و دوزيست می بينيد.
اگرچه پيشتر گفته ام نه با طبقه بندی شما موافق ام و نه خودم را روشنفکر دینی می دانم، اما شناختی که خودتان با توضيح از اين ذهنيت به من داده ايد به من اجازه می داد که واکنش عصبی شما را نسبت به اين نوع تفاسير از دين درک کنم. و مشخص است که اين واکنش آلرژيک نسبت به نفاق روشنفکری دينی که گاه عصبی و گاه نفرت آلود است (چنان که در دوزيست خواندن من و اين نامه ها بروز کرده) دليلی بر اين نيست که شما در مجموع شخصيتی عصبی باشيد.
و حتی چنين داوری ای در حق يک فرد، اگر چه من اطلاعات کافی برای چنين داوری ای ندارم و هرگز چنين داوری نکرده ام، باز هم به معنای اهانت به او نيست.
به هر صورت در شما تمايل زيادی به «توجيه بديع» و «جعل اصطلاح» دانستن هر ايده ی ناآشنا، و ابراز «تهوع» برای هر آن چه «توجيه» می ناميد می بينم. احتمالاً شما مَدرسی (اسکولار) خوبی هستيد يا خواهيد شد.
اگر هم نامه ها را منتشر کنم، تعابيری را که انتشار عمومی آن ها احتمالاً برای شما ناخوشايند است و چندان هم مربوط به بحث اصلی نيست حذف می کنم. تعابيری که صرفاً در اثر سوءتفاهم شما در مورد اين که مثلاً من از «توجه بيشتر شما به آريا» ناراحت می شوم ناشی شده؛ نمونه ای از همان داوری های احساسی کاملاً بی ربط و کاملاً مخرب، گويا من هم مثل شما با احساس ام (کينه يا محبت، تهوع يا تمايل) با شما يا هر رفيق مکاتبه ای ديگر درگير می شوم و نياز به احساس توجه دارم.
تنها جنبه ی مهم برای من در انتشار آن مکاتبه، نشان دادن فرسايشی بودن واقعی اين بحث ها بود که از عدم توافق بر سر اصول اوليه ی مباحثه و مفاهيم اوليه ناشی می شود.
امين
Creature (Makhloogh) | Thu, Jan 4, 2007 at 12:48 PM |
To: Amin A |
پیش از هر چیز باید بگویم اینکه شما می گویید داریوش همچون مخلوق تصورش از توهین مغشوش نیست و باز هم همچون مخلوق سو ء ِ هاضمه و دچار ِ تهوع نیست، بنظرم توجیهی بسیار سست می نماید. چون ملاک ِ توهین بودن یا توهین نبودن ِ یک چیز، ناراحتی یا عدم ِ ناراحتی ِ طرف ِ مقابل نیست.
مثلاً من از جانب ِ برخی در این وبلاگستان فراوان فحشهای چارواداری دریافت کرده ام اما نه تنها ناراحت نشده ام بلکه بسی مایه ی تفریح و خنده هم بوده است. اما از کسی که ادعای التزام به اخلاق ِ کانت ای اش در عین ِ مسلمانی، گوش ِ وبلاگ آباد را کر نموده است یقیناً بمراتب بیشتر از آن کسان انتظار/توقع می رفت. خوب است بدانید که وقتی آن جملات از کامنت را خواندم بسیار حیرت کردم از شما! و البته داستان ِ این نامه نگاری ِ اخیر نیز بر حیرت ام افزود! شما روحیه ی آسیب پذیری دارید تا آنجا که در کمال ِ وقاحت سه راه پیش روی من قرار دادید و من در آن حال از کشف ِ عنکبوت ِ جدید داشتم شاخ در می آوردم.
زمان ِ ارسال ِ نامه ها مهم نیست. بهرحال من هم پس از نامه ی شما پاسخ ای به آن داده ام و منظورم آن بود که شما ارسال ِ نامه هایتان دو سر پیدا کرده و مجبورید از دو جهت مراعات کنید. هم از جهت ِ من و هم از جهت ِ داریوش
ربط دادن ِ تصور ِ من هم از توهین به توهین دانسته شدن به مقدسات در هر آنچه در جو ِ فعلی ِ ایران بیان می گردد، گرچه استحاله ی منطقی ندارد اما از جهت ِ امر ِ واقع، بسیار بی ربط و نابجا طرح گردیده است.
درباره ی منصفانه بودن یا نبودن ِ داوری ِ داریوش ِ محمدپور هم که بسیار می توان سخن گفت اما نظر ِ من این است که ایشان آنزمان چندان دقیق نوشته ی من را نخواندند و بیشتر از روی احساس پاسخ دادند. و دیدم که این داوری ِ احساسی عیناً در پاسخ ِ شان به شما نیز خودنمایی می کرد. بهرحال امیدورام جواب ِ وعده داده شده ی شان بهتر از آن یادداشت ِ قبلی باشد!
در مورد ِ کامنت ِ شما بنظرم واضح است که آن کامنت دو بخش داشت. توصیه به داریوش برای دوباره و از منظر ِ دیگر خواندن ِ یادداشت ِ من متعلق به بخش ِ دوم است و تمام ِ این ماجرایی که می بینید بخاطر ِ بخش ِ اول ِ آن کامنت و جملات ِ ابتدایی اش راه افتاد. در آن جملات ِ ابتدایی شما بسیار غیرمنصفانه داوری کرده اید و به اندازه ی کافی در توضیح ِ این مورد حرف زده ایم. من نمی توانم شهود ِ خود را انکار کنم اما شما البته می توانید - کما که در این نامه نیز چنین کرده اید - بخش ِ دوم را مفسر ِ بخش ِ اول قرار دهید و بگویید نکته ی اصلی ِ کامنت ِ تان با نیت ِ خیر نگاشته شده است!
در باب ِ اینکه متن های خوشخوان نیستند البته اختلاف ِ نظر وجود دارد چون از دیگران خلاف ِ نظر ِ شما را شنیده ام. درباره ی اینکه در متن های متن احساس و اندیشه بهم آمیخته اند البته در نامه نگاریهای سابق ِ مان بحث کرده ایم و تکرار ِ مکررات را مطلوب نمی دانم.
نمی فهمم ماجرای ِ دورویی ِ روشنفکران ِ دینی اساساً این میان چرا به وسط آمد. دورویی ِ مصلحان ِ روش ستیز ِ دینی چه ارتباطی به توجیه ِ همچنان نادرست ِ شما در تفکیک میان ِ شخص ِ عصبی/پاسخ ِ عصبی دارد؟
خوب به یاد دارم که در آخرین نامه ای که در سلسله ی بحثهایمان از اسلام نگاشتید و من حقیقتاً ارزش ِ پاسخ دادن در آن ندیدم، گله کرده بودید که من زیاده از حد دقیق هستم و این نامه ها را در نیمه های شب نوشته اید و از اول هم قرار نبوده چنین دقتهایی در بحث باشد - راستی چه کسی این قرار را گذاشته بود؟ - گذشته از اینکه آن دقت ها بجا بود و سره را از ناسره مشخص می کرد ولی متعجب ام که خودتان در اینجا به دقتهای دلیل تراشانه روی آورده اید و توجه نمی کنید که فهم ِ عرفی از آن جمله ی شما برداشتی جز این ندارد که شخصی که پاسخهایش عصبی اند خود شخصیت ای عصبی دارد. امیدوارم مقصودم روشن باشد و دیگر مجبور به توضیح ِ دوباره در این مورد نگردم!
در اینکه عصبی بودن را از کانتکست ِ بحث با من بدست آورده اید البته من مسؤول و به طریق ِ اولی متعهد به برداشت ِ شما از خودم نیستم و همان بهتر که مکاتبات منتشر شوند و دیگران در این مورد قضاوت کنند. اما اگر به یاد ندارید برای خودتان یادآوری می کنم که در نامه نگاریهای اول، این شما بودید که باز هم بطور ِ ناگهانی عصبی شدید و از بحث پیرامون ِ یک وبلاگ ِ پسوردی به تفتیش ِ احساس راه بردید و از بحث پیرامون ِ اسلام به تفتیش ِ عقاید. و من همانجا بود که برای اولین بار با این روحیه ی عجیب و زودرنج ِ شما آشنا شدم.
دوست ِ گرامی!
می دانید از چه چیز تعجب می کنم؟ از اینکه خود ِ شما با این روحیه ی آسیب پذیر و عصبی حتی اندکی خودتان را بجای طرف ِ مقابل نمی گذارید. یکبار خودتان را جای من بگذارید و ببینید اگر من چنین جملاتی بکار می بردم شما چه حس ای پیدا می کردید! شمایی که از یک کامنت ِ کاملاً بی ربط ِ سیبیل طلا در مضحکه کردن ِ روشنفکران ِ برج ِ عاج نشین در وبلاگ ِ "یک ارزیابی ِ شتابزده" در کمال ِ تعجب کامنت می گذارید و از خود دفاع می کنید که اگر منظورت من بوده ام من فلان و فلان نیستم و سیبیل مجبور می شود جواب بدهد و قسم بخورد که امین آقا! والله اگر منظور ِ من شما بوده باشید، چگونه با این روحیه چیزی را برای دیگران روا می دارید که شک ندارم اگر در مورد ِ خودتان پیش می آمد واکنش نشان می دادید؟
در مورد ِ طبع ِ بنیادگرایانه ی مخلوق در تفسیر ِ دین حرف و حدیث بسیار است و این مطلب آنقدر اهمیت دارد که باید در فرصت ِ جداگانه ای به آن پرداخت. تنها همین را می گویم که اولاً نام ِ بنیادگرا بخاطر ِ بار ِ منفی اش چندان دلچسب نیست و بهتر است از لفظ ِ "راست کیش" یا همان "ارتدوکس" استفاده کنید! کما که من امثال ِ مصباح و در جبهه ی مقابل امثال ِ نیکفر را مفسران ِ راست کیش ِ اسلام می دانم و نه بنیادگرا. و در ربط و نسبت میان ِ این دو جبهه و اشتراکات و اختلافات ِ آنها هم راستش می توان یک مثنوی مطلب نگاشت ولی در هر صورت مجال اش در اینجا نیست و ثانیاً من برخلاف ِ آنچه شما پنداشته اید دشمن ِ بنیادگرا را بهتر از دشمن ِ نواندیش نمی دانم. روشنفکر ِ دینی البته تکلیف اش جداست. اما من با نوعی رویکرد ِ نواندیشانه همراه با ضابطه/روش در تفسیر ِ دین مشکلی ندارم. رویکردی که حتی در ارتدوکس ها هم وجود دارد و شما نمی توانید همه ی شان را با چوب ِ تحجر برانید. اما تاکید می کنم که این نواندیشی ها تا هر جا که ادامه یابد مشکلی از گره ِ کار ِ فروبسته ی اسلام در عصر ِ جدید باز نخواهد کرد و این دقیقاً همان گره ای ست که روشنفکران ِ دینی با تفاسیر ِ ناصواب ِ خود از دین سعی دارند به هر قیمت ای و لو با ازدست دادن ِ تمام ِ دندانهای خود آنرا باز کنند. بهرحال در باب ِ مورد ِ دوم شما تصویر ِ چندان درستی از مخلوق در ذهن ندارید.
البته من هر ایده ی ناآشنایی را توجیه ِ بدیع یا جعل ِ اصطلاح نمی دانم و از هر آنچه توجیه می نامم هم دچار ِ تهوع نمی گردم. اما اولاً حرف ام این است که در بحثهای نظری همان ابتدا هر کس صریحاً بگوید مرادش از الفاظی که قرار است بر سرشان بحث شود چیست و ثانیاً در جایی که فهم ِ عرفی باید ملاک باشد، توجیه های دال بر نیت ِ خیر داشتن و قلب ِ معنای متعارف از لفظ، ناصواب و بی ثمر خواهد بود. حال با این تفاصیل گمان نمی کنم در آینده مخلوق ِ مَدرسی مصداقی بیابد.
تاکید می کنم و بر این تاکید بسیار مصر هم هستم که یا در حد ِ همان دو جمله ای که من از شما نقل کردم چیزی نقل کنید یا اینکه کل ِ نامه ها را بدون ِ هیچ حذف و گزینش ای منتشر سازید!
هیچ یک از الفاظی که در آن نامه ها در مورد ِ دیگران و از جمله آریای گرامی بکار برده ام برای من ناخوشایند نیست. من و آریا بسیار تندتر از این نیز با هم رفته ایم و باز همچنان دوستی ِ مان بر سر ِ جایش باقی بوده است. پس شما لازم نیست مطلقاً از این جهت نگران ِ من باشید!
امیدوارم خواسته ی من را مورد ِ بی توجهی قرار ندهید!
و در پایان در مورد ِ اینکه بحث ِ دوم ما بر سر ِ خرافه بجهت ِ عدم ِ توافق ِ اولیه بر سر ِ اصول و مفاهیم ِ پایه به وادی ِ تکرار ِ مدعا کشیده شد و ملال آور و بی فایده گردید، این من بودم که در نامه ها آنرا گوشزد کردم و تا آنجا که به یاد دارم شما با حرارت و شوری بسیار بیشتر از مخلوق آن بحثها را ادامه می دادید.
در هر حال این ماجرا هر سرانجام ای که بیابد، بنظرم ایده ی وبلاگ ِ جدید را رها نکنید چون بی انگیزگی ِ نویسنده پس از فیلتر شدن ِ وبلاگ، خواه ناخواه گریبان او را خواهد گرفت چیزی که در شما نیز می توان مشاهده نمود و البته کاملاً هم طبیعی ست و راه ِ علاج اش هم همان برپا کردن ِ خانه ی جدید است.
مخلوق
Amin A | Thu, Jan 4, 2007 at 1:52 PM |
To: "Creature (Makhloogh)" |
امين
Creature (Makhloogh) | Thu, Jan 4, 2007 at 2:49 PM |
To: Amin A |
دیدم
تنها نمی فهمم چرا نام ِ آریا و توضیحات ِ من در این مورد - ماجرای کامنت های میلانی - حذف شده است.
همانطور که سابقاً هم گفتم از شما خواهش می کنم که تمام ِ بخش های حذف شده را بازگردانید.
این پرانتزها جز وسوسه ی ذهنی و برانگیختن ِ کنجکاوی ِ خوانندگان ثمر ِ دیگری ندارد خصوصاً که تمامی ِ توضیحات ِ قبل و بعد از پرانتزها را بی معنی و لغو می سازد
پس می خواهم که همه ی متن ِ مکاتبات بدون ِ سانسور منتشر گردد!
گرچه گمان نکنم ثمری داشته باشد اما کامنت های یادداشت ِ "وبلاگستان بمثابه ی هالوین " هم باز است صرفاً برای آنکه گزینه ی دیگری هم پیش ِ رو داشته باشید و الا شما هر طور که خود صلاح دانستید می توانید نسبت به یادداشت ِ من واکنش نشان بدهید
با انجام ِ اصلاحات و پس از آنکه تصمیم گرفتید وبلاگ را عمومی کنید، من هم به آن لینک خواهم داد تا خوانندگان ِ مخلوق بتوانند از ماجرای پیش آمده مطلع گردند
مخلوق
1 comment:
این تجلی فرسایش است.
Post a Comment